مقدمه
سالمندی، مهمترین پدیده مردمشناختی اواخر قرن بیستم و ابتدای قرن بیستویکم است
[1]. سالمندان در معرض تهدیدات بالقوهای مانند افـزایش ابـتلا بـه بیماریهای مزمن، تنهایی، انزوا و نداشتن حمایـت اجتمـاعی قرار دارند. گرفتاریهای شغلی و پیچیدگیهای زندگی مدرن و اضافهبار ادراکی، موجب شده است تا اعضای خانواده وقت و توان لازم را برای نگهداری از سالمندان نداشته باشند. از این رو، آنها را دور از خانه و در مؤسسات نگهداری میکنند؛ درنتیجه، این دوری و جداشدگی از هسته اصلی خانواده، سلامت روانی، شادی و میزان رضایت از زندگی آنها را تحت تأثیر قرار میدهد
[2]. از مباحثی که ممکن است در سالمندی موفق تأثیر داشته باشد، میتوان به امید به زندگی و بهزیستی روانیاجتماعی اشاره کرد.
اشنایدر امید را تلفیقی از مؤلفههای چندبعدی میداند که ساختاری شناختی دارند و بر آینده متمرکز هستند
[3]. به گفته بیلی و اشنایدر
[4] محققان به طور کلی پی بردند که سالمندان امید کمتری به آینده دارند. نشانههایی مانند احساس به پایان رسیدن، بیهدفی و پوچی، ترس از طردشدن و از دست دادن عزیزان، بهویژه همسر و نگرانی در دوران سالمندی بسیار گزارش شده است
[5] که این موضوع حاکی از کمبودن میزان امید در میان سالمندان است. سالمندان به علت تجربه مرگ دیگران، با استرسهای روانیاجتماعی روبهرو میشوند
[6].
روند پیرشدن، مجموعه تغییـرات قطعـی به همراه خود میآورد کـه فراتـر از مـسئله زمان و عمر است. حوادثی مانند اینکه فرزندان خانه را ترک میکنند، مرگ همسر، معلولیت و بهویژه بازنشستگی و کمشدن روابط اجتماعی و سازگارشدن با زندگی جدیـد میتواند باعث کمشدن امید به زندگی و احساس تنهایی در سالمندان شود
[7]. از این رو، تحقیقات بر نقش امید به مثابه عامل مثبت در شرایط تهدیدکننده زندگی مانند دوران سالمندی تمرکز کردهاند
[8].
توجه به سلامت عمومی و بهزیستی روانیاجتماعی سالمندان بسیار ضروری است. فقدان استقلال، خودمختاری و انجام فعالیتهای روزانـه، به زوال و کاهش سـریع سـطح هوشـیاری و فعالیت سالمندان منجر میشود. زمانی که فرد سالمند کنترل خـود را بـر اتفاقات پیرامون خود از دسـت میدهد، احساس بییاوری و کاهش اعتمادبهنفس پیدا میکند. بدین ترتیب، انگیزه زندگیکردن را از دسـت میدهد و دچار اختلالات شـناختی، افسـردگی و ناامیـدی میشود. محــیط خانــه ســالمندان نیز ممکن است بر بروز چنــین اختلالاتی تأثیرگذار باشد
[9].
ریف
[10] بهزیستی روانشناختی را تلاش برای کمال در راستای تحقق تواناییهای بالقوه واقعی فرد میداند. طبق این دیدگاه، بهزیستی به معنای تلاش برای ارتقاست که در تحقق استعدادها و تواناییهای بالقوه فرد نمایان میشود. هدف از بهزیستی روانشناختی ایجاد سلامت روانی و محیط سالم برای برقراری روابط صحیح انسانی است. بهزیستی روانشناختی نشاندهنده دستیابی شخص به قابلیتهای کامل روانی است. بهزیستی روانشناختی شش بعُد دارد که عبارتاند از: خودپذیرشی (ارزیابی مثبت از خود و زندگی گذشته خود)، رشد شخصیتی (احساس رشد و ادامه رشد در جایگاه فرد)، داشتن هدف در زندگی (اعتقاد به اینکه زندگی معنادار است)، ارتباط مثبت با دیگران (وجود ارتباط معنادار با دیگران)، تسلط محیطی (ظرفیت مدیریت مؤثر زندگی شخصی و جهان اطراف) و مستقل بودن (احساس فرد از تصمیمات خود)
[11].
بهزیستی اجتماعی به معنای ارزیابی و شناخت فرد از چگونگی عملکردش در اجتماع و کیفیت روابطش با افراد دیگر و گروههای اجتماعی است و شامل عناصری میشود که نشان میدهد آیا فرد کارکرد مناسبی در دنیای اجتماعی خود (مانند همسایهها و شهروندان) دارد یا خیر و این کارکرد به چه میزان است
[12]. بر اساس مدل کیز، بهزیستی اجتماعی از ابعاد انسجام اجتماعی، مشارکت اجتماعی، شکوفایی اجتماعی، پیوستگی اجتماعی و پذیرش اجتماعی شکل یافته است.
ارائه خدمات روانشناختی به سالمندان میتواند عاملی مؤثر در گرفتن تصمیمات بالینی و اداره مشکلات این افراد به منظور ارتقای امید به زندگی و بهزیستی روانیاجتماعی باشد. «معنادرمانی» یکی از این مداخلات روانشناختی است. فرانکل بنیانگذار معنادرمانی بود. او در اردوگاه اسرای جنگی مشاهده کرد مردانی که معنایی بالاتر از زنده ماندن داشتند، بهتر قادر بودند محرومیت بازداشتگاه اسرای جنگی را تحمل کنند
[13].
اولین موضوعی که فرانکل در بازداشتگاه اسرای جنگی به آن توجه کرد، شوخطبعی بود
[14]. در سال ۱۹۲۶ فرانکل در سخنرانیای عمومی برای اولین بار از اصطلاح معنادرمانی استفاده کرد. او دو سطح از معناجویی را مطرح میکند. سطح اول، معنای حاضر یا معنا در زمان حال است و سطح دوم، «فرامعنا» نام دارد که هر شخصی به دنبال زندگی خود است
[15].
معنادرمانی با در نظر گرفتن گذرایی هستی و وجود انسانی به جای بدبینی و انزوا، انسان را به تلاش و فعالیت فرامیخواند و بیان میکند که آنچه انسانها را از پای درمیآورد، رنجها و سرنوشت نامطلوبشان نیست، بلکه بیمعناشدن زندگی است که مصیبتبار است. اگر رنج شجاعانه پذیرفته شود تا واپسین دم، زندگی معنا خواهد داشت و معنای زندگی میتواند حتی معنای بالقوه درد و رنج را نیز در بر گیرد
[16]. به همین دلیل، معنایابی در زندگی میتواند تأثیرات عمیقی بر کاهش مشکلات روانی گروههای مختلف بیماران داشته باشد.
معنادرمانی روشی از رویکرد وجودی است که میتواند ساختار مفهومی را برای کمک به مراجعهکنندگان به منظور چالش با یافتن معنا در زندگیشان آماده کند. این شیوه بر چهار علاقه مهم که ریشه در هستی انسان دارند و عبارتاند از مرگ، آزادی، تنهایی و بیمعنایی تأکید میکند
[17]. داشتن معنای هدف در زندگی، ارتباط مثبتی با عوامل روانشناختی دارد و به سازگاری سالمندان، رضایت از زندگی، احساس خوب روانشناختی، حمایت اجتماعی و دلیل زنده ماندن در آنها منجر میشود
[18].
در برخی مطالعات، نقش معنادرمانی در سالمندان و افراد دیگر جامعه بررسی شده است. فخار و همکاران
[19] در مطالعه خود نشان دادند مشاوره گروهی با رویکرد معنادرمانی موجب افزایش سطح سلامت روان و کاهش اختلال در کنش اجتماعی زنان سالمند شده است. احمریان و همکاران
[20] در پژوهش خود نشان دادند که معنادرمانی به شیوه مشاوره گروهی در افزایش امید به زندگی در سالمندان مؤثر است. شجاعی و همکاران
[21] نشان دادند که معنادرمانی باعث افزایش امید به زندگی در مردان بازنشسته شده است. مهرینژاد و رجبیمقدم
[22] به این نتیجه دست یافتند که معنادرمانی باعث افزایش امید به زندگی در افراد با ترک اعتیاد شده است. سلیمانی و خسرویان
[23] در پژوهش خود نشان دادند که معنادرمانی گروهی توانسته است باعث افزایش بهزیستی روانشناختی در همسران ناسازگار شود. تقوایینیا و دلاوریزاده
[24] به این نتیجه دست یافتند که معنادرمانی به شیوه گروهی موجب افزایش بهزیستی روانشناختی در زنان بازنشسته شده است. شجاعی و اسکندرپور
[25] در تحقیق خود نشان دادند که معنادرمانی گروهی توانسته است بهزیستی روانشناختی را در دانشآموزان بیسرپرست و بدسرپرست افزایش دهد.
نتایج پژوهش لایگیمول
[26] نشان داد که معنادرمانی توانسته است باعث افزایش معنای زندگی و کیفیت زندگی سالمندان مقیم سرای سالمندان شود. ربیکا و جیاکینگ
[27] دریافتند که معنا در زندگی با افزایش خشنودی، رضایت و کیفیت زندگی رابطه دارد. پسارا و کلفتاراس
[28] به این نتیجه رسیدند آزمودنیهایی که زندگی برای آنان معنای بیشتری دارد، علائم افسردگی در آنان کمتر و سلامت روان در آنان بیشتر است و بین معنای زندگی و سلامت روان نیز رابطه معناداری وجود دارد. باریتبار و همکاران
[29] با انجام پژوهشی نشان دادند که گروهدرمانی به شیوه معنایابی در افراد سالمند باعث معنایابی و معنویت در پایان زندگیشان میشود.
سازههای روانشناسی مثبتنگر در سالمندان اهمیت ویژهای دارد. بهرهمندی سالمندان از این سازهها میتواند در ارتقای سلامت روان آنان نقش اساسی داشته باشد. همچنین تاکنون پژوهشی در خصوص اثربخشی معنادرمانی بر ارتقای این سازهها در سالمندان آسایشگاهها انجام نشده است. بنابراین، پژوهش حاضر به دنبال پاسخگویی به این سؤال کلی است که آیا معنادرمانی گروهی میتواند بر امید به زندگی، بهزیستی روانی و اجتماعی سالمندان زن ساکن سرای سالمندان شهر دبی تأثیر مثبت داشته باشد؟ برای پاسخگویی به این سؤال این فرضیهها مطرح شدند: 1. معنادرمانی گروهی باعث افزایش بهزیستی روانشناختی در زنان سالمند در خانه سالمندان میشود؛ 2. معنادرمانی گروهی باعث افزایش بهزیستی روانیاجتماعی در زنان سالمند در خانه سالمندان میشود.
روش مطالعه
پژوهش حاضر از نوع پژوهشهای نیمهآزمایشی است که در قالب طرح پیشآزمون پسآزمون همراه با گروه شاهد انجام شد. برای هر دو گروه پیش از اجرای مداخله و یک بار دیگر پس از اتمام مداخله ارزیابیهای مدنظر انجام گرفت. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل تمامی زنان سالمند ایرانی فارسیزبان بیش از 65 سال ساکن آسایشگاههای شهر دبی در سال 1394 بود. بدین منظور، نمونهای به حجم 40 نفر از زنان سالمند به روش نمونهگیری تصادفی طبقهبندیشده از میان دو مرکز سالمندان دبی انتخاب شد؛ بدین طریق که دو مرکز انتخابی به منزله دو طبقه در نظر گرفته شدند و 20 نفر اول از مرکز اول و 20 نفر دوم از مرکز دوم به صورت تصادفی انتخاب شدند. شرکتکنندگان به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و شاهد جای گرفتند. گروه آزمایش، روش معنادرمانی به صورت گروهی را در هشت جلسه و هر جلسه به مدت یک ساعتونیم به این شکل دریافت کرد: جلسه اول: آشنایی اعضای گروه با یکدیگر و با مشاور و مشاوره؛ جلسه دوم: آشنایی با رویکرد معنادرمانی؛ جلسه سوم: پذیرش مسئولیت فرد نسبت به خود و دیگران؛ جلسه چهارم: یافتن هدف در زندگی؛ جلسه پنجم: بررسی موضوع مرگ و زندگی؛ جلسه ششم: غلبه بر یأس و ناامیدی؛ جلسه هفتم: نگرش و احساسات افراد در زندگی و جلسه هشتم: خلاصه و پایان جلسات گروهی، اجرای پسآزمون.
ملاکهای ورود به پژوهش و مشارکت در آن، عبارت بودند از: داشتن تمایل و رضایتنامه کتبی برای مشارکت در پژوهش، داشتن سن بیش از 65 سال، استفادهنکردن از درمان روانشناختی دیگر از شش ماه قبل از ورود به پژوهش و مبتلانبودن به اختلالات روانشناختی مانند آلزایمر، اسکیزوفرنی، افسردگی شدید و اختلالات شخصیت بنا به تشخیص روانپزشک. معیارهای خروج از پژوهش نیز عبارت بودند از: مایلنبودن به شرکت در مطالعه و انصراف از مطالعه.
در این پژوهش برای رعایت اصول اخلاقی از شرکتکنندگان خواسته شد که با میل و رغبت خود در جلسات درمانی شرکت کنند و در صورت مایلنبودن، هیچ مانعی نیست. همچنین به آنها گفته شد که این جلسات درمانی و پرسشنامه ها در راستای کار تحقیقی است و اطلاعات آنها نزد ما محرمانه باقی میماند. همچنین به آنها گفته شد که هنگام پرکردن پرسشنامه نیازی به نوشتن نام نیست. این تحقیق از لحاظ اخلاقی به تأیید دانشگاه پیام نور واحد دبی رسید. برای جمعآوری دادهها از پرسشنامههای خودگزارشدهی زیر استفاده شد:
پرسشنامه امید به زندگی اشنایدر (SHS)
مقیاس سنجش امید را اشنایدر و همکاران
[30] برای سنجش امید کلی پدید آوردند. این مقیاس 12 عبارت دارد و به صورت خودسنجی اجرا میشود. مقیاس 12 سؤالی امید
[30] برای سنین بیش از 15 سال طراحی شده است و شامل دو خردهمقیاس تفکر رهیاب (برنامهریزی) و تفکر پایورانه (اراده و عاملیت) است و مدتزمان کوتاهی (حدود پنج دقیقه) برای پاسخ دادن به آن کفایت میکند. برای پاسخ دادن به هر سؤال، پیوستاری از 1=کاملاً غلط تا 4=کاملاً درست در نظر گرفته شده است. در پژوهشـی در ایران، پایـایی مقیـاس امیـد اشنایدر بـا روش همسـانی درونـی بررسی شد و ضریب آلفای کرونباخ 89/0 به دست آمد
[31]. در پژوهش حاضر، آلفای کرونباخ این پرسشنامه، برابر 82/0 به دست آمد.
مقیاس بهزیستی روانشناختی ریف (PWBS)
این مقیاس را ریف
[32] ساخته است. این آزمون، 84 سؤال و شش عامل را دربرمیگیرد. شرکتکنندگان در مقیاسی شش درجهای (کاملاً مخالف تا کاملاً موافق) به سؤالات پاسخ میدهند. ریف برای بررسی روایی ابزار و سنجش رابطه آن با سنجههایی که صفات شخصیتی را میسنجیدند، از این سنجهها که شاخص بهزیستی روانشناختی نیز به شمار میرفتند، استفاده کرد. نتایج همبستگی آزمون ریف، طبق هر یک از مقیاسهای بالا پذیرفتنی بود. بنابراین، ابزار مذکور از نظر سازهای روا محسوب شد
[32]. آلفای کرونباخ بهدستآمده در مطالعه ریف
[32] برای پذیرش خود، 93/0؛ ارتباط مثبت با دیگران، 91/0؛ خودمختاری، 86/0؛ تسلط بر محیط، 90/0 و رشد شخصی، 87/0 گزارش شده است. در ایران، آلفای کرونباخ برای تسلط بر محیط، 77/0؛ رشد شخصی، 78/0؛ ارتباط مثبت با دیگران، 77/0؛ هدفمندی در زندگی، 70/0؛ پذیرش خود، 71/0؛ خودمختاری، 78/0 و مقیاس کلی، 82/0 بود
[33]. در تحقیق حاضر، آلفای کرونباخ این مقیاس، برابر 86/0 به دست آمد.
پرسشنامه بهزیستی اجتماعی کیز (SWS)
این پرسشنامه را کیز
[34] بر اساس مدل نظری خود از بهزیستی اجتماعی تهیه کرده است. پرسشنامه ، 33 سؤال دارد و ابعاد آن انسجام اجتماعی، مشارکت اجتماعی، شکوفایی اجتماعی، پیوستگی اجتماعی و پذیرش اجتماعی است. کیز در پژوهش خود درباره تحلیل عوامل، مدل پنجبعدی بهکاررفته را از نظر تجربی تأیید کرده است. حیدری و غنایی
[35] این پرسشنامه را هنجاریابی کردند که پایایی پرسشنامهبا استفاده از آلفای کرونباخ برابر 83/0 به دست آمد و نتایج تحلیل عاملی تأییدشده، نشاندهنده ارزش متوسط مدل در تعیین عاملها به شکل اولیه است که کیز
[34] آن را بیان کرده بود. تحلیل عامل اکتشافی بیانگر وجود پنج عامل مشارکت اجتماعی، پذیرش اجتماعی، شکوفایی اجتماعی و انسجام اجتماعی است. در پژوهش حاضر، آلفای کرونباخ این پرسشنامهبرابر 81/0 به دست آمد.
یافتهها
مشخصات جمعیتشناختی نمونه تحت مطالعه در جدول شماره 1 ارائه شده است. مشخصات جمعیتشناختی ارائهشده در جدول شماره 1 نشان داد که 5/42 درصد از سالمندان دارای تحصیلات زیر دیپلم، 40 درصد تحصیلات دیپلم و 5/17 تحصیلات لیسانس یا بیشتر داشتند. از میان سالمندان، 5/42 درصد متأهل و 5/32 نیز مطلقه بودند. مدت اقامت 5/67 درصد از نمونه تحت مطالعه در خانه سالمندان کمتر از پنج سال، 5/22 درصد، 5 تا 10 سال و 10 درصد، بالاتر از 10 سال بود.
میانگین و انحراف استاندارد متغیرهای پژوهش در دو گروه آزمایش و شاهد در جدول شماره 2 ارائه شده است. مقایسه گروههای تحت مطالعه با توجه به جدول شماره 2 نشان میدهد که میانگین نمرات پسآزمون گروه آزمایش نسبت به پیشآزمون در متغیرهای تحت مطالعه تفاوت معناداری داشتند (001/0>P) و نمرات گروه شاهد در پیشآزمون و پسآزمون تفاوت معناداری نداشتند.
برای بهکارگیری تحلیل کوواریانس برقراربودن بعضی پیشفرضها الزامی است. بررسی این پیشفرضهای لازم نشان داد که شرایط استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس برقرار است. همچنین، آزمون کولموگروف-اسمیرنف نشان داد که دادههای مربوط به متغیرها طبیعی بودند. نتایج تحلیل کوواریانس برای بررسی تفاوت بین دو گروه آزمایش و شاهد در جدول شماره 3 ارائه شده است.
جدول شماره 3 تفاوت دو گروه آزمایش و شاهد را در متغیرهای تحت مطالعه در پسآزمون نشان میدهد. همانطور که مشاهده میشود، بین دو گروه در نمرات بهزیستی روانی (42/190=F، 001/0>P)، مؤلفههای امید شامل تفکر رهیاب (32/44=F، 001/0>P) و پایورانه (24/51=F، 001/0>P) و مؤلفههای بهزیستی اجتماعی شامل انسجام اجتماعی (07/22=F، 001/0>P)، مشارکت اجتماعی (60/11=F، 001/0>P)، شکوفایی اجتماعی (72/44=F، 001/0>P)، پیوستگی اجتماعی (90/11=F، 001/0>P) و پذیرش اجتماعی (03/65=F، 001/0>P) تفاوت معناداری وجود دارد. به عبارت دیگر، در اینجا نیز با وجود کنترل نمرات پیشآزمون متغیرها، میزان نمرات همه متغیرهای مطالعهشده گروه آزمایش در پسآزمون و بعد از مداخله در مقایسه با گروه شاهد افزایش معناداری نشان داد.
بر اساس ضریب اتا (اندازه اثر) 82/0، 66/0، 70/0، 72/0، 70/0، 74/0، 70/0 و 76/0 درصد تفاوت دو گروه آزمایش و شاهد به ترتیب در نمرات بهزیستی روانی، تفکر رهیاب، تفکر پایورانه، انسجام اجتماعی، مشارکت اجتماعی، شکوفایی اجتماعی، پیوستگی اجتماعی و پذیرش اجتماعی مربوط به تأثیرات معنادرمانی گروهی بود. بنابراین، با توجه به نتایج، فرضیههای 1 و 2 تأیید شدند.
بحث
هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی معنادرمانی گروهی بر امید به زندگی، بهزیستی روانی و اجتماعی سالمندان زن آسایشگاههای شهر دبی بود. نتایج این پژوهش نشان داد معنادرمانی باعث ارتقای امید به زندگی و بهزیستی روانی و اجتماعی زنان سالمند میشود. این نتیجه با یافتههای پیشین
[29-19] همسو بود. این تحقیق برای اولین بار نشان داد که کاربرد معنادرمانی گروهی میتواند سازههای روانشناسی مثبتگرا مانند امید به زندگی و بهزیستی روانیاجتماعی زنان ساکن در خانههای سالمندان را بهبود بخشد. بنا بر این یافته، سالمندان در کنار یکدیگر میتوانند تحت تأثیر آموزشهای ارتقادهنده معنای زندگی، پایان عمر خوشایندی را سپری کنند. یافتن معنای زندگی در مرحله پایانی عمر میتواند عاملی باشد که سالمندان را به تکاپو و شادابی وادارد و عاملی انرژیدهنده برای پرداختن به زندگی گروهی در کنار دیگر سالمندان زن باشد. بنابراین میتوان اینگونه استنباط کرد که داشتن معنا در زندگی مخصوصاً در سالهای پایانی عمر میتواند امید به زندگی و متعاقب آن بهزیستی روانیاجتماعی زنان سالمند ساکن آسایشگاه را ارتقا بخشد و شاید داشتن معنا از زندگی عاملی بسیار مهم در سالهای پایانی عمر برای سلامت روان باشد.
در تبیین این یافته پژوهش ما که معنادرمانی باعث افزایش امید به زندگی در سالمندان زن میشود، میتوان گفت مسائلی مانند مشکلات سلامتی، طردشدن از سوی فرزندان، مرگ همسرانشان، اضطراب ناشی از مرگ و دیگر نابسامانیها، به بیمعنایی، ناامیدی و کیفیت نامطلوب زندگی در سالمندان منجر میشود
[36]. از این رو، معنادرمانی با ایجاد معنا در زندگی، به سازگاری سالمندان، رضایت از زندگی و احساس خوب روانشناختی در آنان منجر میشود. به بیان دیگر، معنادرمانی گروهی میتواند به سالمندان کمک کند تا با یافتن معنا در زندگی و حمایتهایی که در گروه دریافت میکنند، با اندوه، ناامیدی و بیماریها سازگار شوند
[37].
سالمندان در دورهای از زندگی قرار دارند که پیوسته زندگی گذشته خود را مرور میکنند و خودشان را در رویارویی با آینده ناتوان میبینند و دچار نوعی آشفتگی روانی میشوند. وقتی درمانجویان بر اساس رفتارها، عادتها یا بیماری، خود را توصیف میکنند، مشکلاتشان شدت مییابد و شرایط، ناامیدکنندهتر میشود. در طول درمان، خوددوریگزینی، این قدرت را به درمانجویان میبخشد که با پذیرش و آزادسازی نیروی مقابلهگر خود، به اتخاذ موضع و رویارویی بپردازند. در روش معنادرمانی تلاش میشود تا درمانجو از علائم فاصله بگیرد و خود را از شر روانآزردگیها رها سازد
[38].
انسان واکنش خود را در برابر رنجها و سختیهای ناخواسته ولی پیشآمده انتخاب میکند و هیچکس را جز خود او یارای آن نیست که این حق را از او بازبستاند. آنچه انسان را از پای درمیآورد، رنجها و سرنوشت نامطلوب او نیست، بلکه بیمعناشدن زندگی است که مصیبتبار است. معنا تنها در لذت و شادمانی و خوشی نیست، بلکه در رنج و مرگ هم میتوان معنایی یافت. اگر رنج را شجاعانه بپذیریم تا واپسین دم، زندگی معنا خواهد داشت. پس میتوان گفت معنای زندگی موضوعی مشروط نیست، زیرا معنای زندگی میتواند حتی بالقوه درد و رنج را نیز دربرگیرد
[16].
معناداری، فرد را به این آگاهی میرساند که اگر نمیتواند حوادث قطعی زندگیاش را تغییر دهد، اما میتواند یاد بگیرد تا روشی دیگر برای رویارویی با آنها برگزیند و در مقابل آن رویدادها واکنش نشان دهد. در پیامد آن، فرد بر محوری بین دو قطب شکوفایی و نومیدی کشیده شده است. از ناامیدی که از مظاهر بیمعنای زندگی است، به سمت شکوفایی که از طریق معنا صورت میگیرد، حرکت میکند. همچنین، شخص به این آگاهی میرسد که شرایط متفاوت میتواند یافتن معنا در زندگی یا تحقق آن را در موقعیت خاصی آسان یا مشکل کند و این اصل به قوت خود باقی است که معنا در هر شرایطی، حتی در ناگوارترین آن، تصورکردنی و دستیافتنی است
[16].
بر اساس یافته دوم این پژوهش، معنادرمانی باعث ارتقای بهزیستی روانی و اجتماعی میشود. فرانکلبر سلامت روان و اراده معطوف به معنا تأکید میکند. در نظام فکری تنها یک انگیزش بنیادی وجود دارد: اراده معطوف به معنا چنان نیرومند است که میتواند همه انگیزشهای انسانی دیگر را تحتالشعاع قرار دهد. اراده معطوف به معنا برای سلامت روان حیاتی است و در اوضاع و شرایط حاد برای حداقل بقا ضرورت دارد.
معنادرمانی به بیماران کمک میکند تا با وجود ناامیدی، بر ازدسترفتهها تمرکز نکنند، بلکه در جستوجوی معنا باشند؛ درنتیجه، زندگی از نگاه معنادرمانی تحت هر شرایطی معنادار است. آنچه در معنادرمانی درخور توجه و حائز اهمیت است، گواه بودن بر توانایی بالقوه و منحصربهفرد انسان به بهترین نحوه آن است که میتواند شکست را به پیروزی شخصی مبدل سازد و موقعیت ناگوار را به موقعیت انسانی تغییر دهد. هنگامیکه قادر نیستیم وضعیتی را تغییر دهیم، مثلاً در مواجهه با بیماری درمانناپذیر یا سرطان یا شرایط سالمندی، باید بکوشیم خود را تغییر دهیم. در حقیقت معنادرمانی نهتنها با در برگرفتن آرمانهای متعالی انسان مفهوم بشر را گسترش میدهد، بلکه چشمهای بیمار را نیز بر تواناییهایش برای تغذیه رشد معناجویی میگشاید. به همین طریق، معنادرمانی انسان را در برابر تهیشدن از انسانیت و مفهوم مکانیکی انسان ایمن میسازد.
هنگامیکه افراد قادر به یافتن معنایی در زندگی خود نیستند و در بحران وجودی غوطهور میشوند، معنادرمانی وارد عرصه میشود و به بیمار کمک میکند تا گذشته را به دلیل پیداکردن رد پای معنا به خاک بسپارد؛ هرچند گذشته دوباره فعال شود. درواقع، معنادرمانی میکوشد تا حوزه آگاهی فرد را نسبت به انگیزههایی که ماوراء تجربههای شخصی بیواسطه قرار دارد، گسترش دهد؛ بنابراین، بر اهداف عینی و معنادار تمرکز میکند. در همین خصوص، فرانکل بر این باور است افرادی که با پدیده هولناکی مانند مرگ مواجه میشوند، معنادرمانی میتواند شجاعتی باورنکردنی در قبال مرگ برای آنها فراهم کند. درواقع، حتی اگر آنها در حال رنج کشیدن هم باشند، این نوع درمان، معنای زندگی را به آنها هدیه میدهد
[16].
ارائه روش معنادرمانی باعث میشود تا در بسیاری موارد قبول کنند که ابتلا به بیماری یا زندگی در خانه سالمندان به معنای مرگ و پایان زندگی نیست. درمانگر با فنون مختلف متقاعدسازی به آنها کمک میکند تا بیماری را مسئلهای حلشدنی در نظر بگیرند. همچنین، درباره ماهیت تأثیر علل و پیامدها و شیوههای مقابله با اضطراب، افسردگی و نگرانیهای بیماران، با آنها بحث و تبادلنظر میشود و آنان در این زمینه تحت آموزشهایی نیز قرار میگیرند. انجام این تکالیف باعث بهبود سلامت عمومی و ارتقای بهزیستی روانیاجتماعی سالمندان میشود.
نتیجهگیری نهایی
این پژوهش نشان داد که آموزش روش معنادرمانی باعث افزایش امید به زندگی و بهزیستی روانیاجتماعی در سالمندان زن مقیم خانه سالمندان میشود. بنابراین، برای غنابخشیدن به زندگی سالمندان در راستای اینکه مراحل نهایی زندگی خود را با سلامت بیشتر و کارکردهای روانی و اجتماعی بهینه طی کنند، برنامههای آموزشی معنادرمانی گروهی میتواند مؤثر واقع شوند. همچنین پیشنهاد میشود تحقیقاتی در زمینه اثربخشی روش معنادرمانی گروهی دیگر سازههای روانشناسی مثبتگرا بر سالمندان زن و مرد ساکن خانههای سالمندان انجام شود. همچنین، پیشنهاد میشود تا سیاستگذاران حوزه سلامت در زمینه اجرای برنامههای درمانی مداخلهای مانند معنادرمانی گروهی زیر نظر متخصصان، در مراکز نگهداری از سالمندان اقداماتی عملی انجام دهند.
این پژوهش با این محدودیتها مواجه بود: 1. فقط درباره سالمندان زن انجام شد و درنتیجه باید در تعمیم نتایج آن به جامعه مردان سالمند احتیاط کرد؛ 2. دادهها با استفاده از پرسشنامههای خودگزارشدهی تهیه شدهاند که ممکن است سوگیریهای پاسخدهی در آنان وجود داشته باشد؛ 3. این مطالعه، طراحی مقطعی بود؛ بنابراین لازم است تا برای روشن شدن این تأثیرات،. مطالعات طولی صورت پذیرند.
تشکر و قدردانی
بدینوسیله از مدیران و مربیان مراکز سالمندی دبی که ما را در انجام این تحقیق یاری کردند، صمیمانه تشکر میکنیم. این مقاله حامی مالی ندارد.