مقدمه
مطالعه سالمندی را نمیتوان از باقی حیات جدا کرد، زیرا مسنشدن بهتدریج از کودکی آغاز میشود. لوینسون رشد را به صورت زنجیرهای از مراحل در نظر دارد که در هر مرحله نیروهای زیستی و اجتماعی، چالشهای روانشناختی تازهای را مطرح میکنند. اریکسون بیان میکند هر مرحله، فرصت و مخاطراتی را به همراه دارد که میتوان آن را نقطه عطفی برای برای بهتر یا بدتر شدن دانست
[1].
با این حال، به نظر میرسد در دوران سالمندی حرکت در جهت مخالف رشد جلوه میکند و خردمندی و مهارتهای تازهای که فرد برای جبران ضایعات کسب میکند، از نظر دور میماند
[2]. یکی از ویژگیهای کلیدی افکار کلیشهای این است که بخشی از ویژگی فرد مانند سن، جنس یا نژاد به تمام ابعاد دیگر وجود او مانند شخصیت، علایق و انتظارات تعمیم داده میشود
[3]. استوارت همیلتون بیان میکند تفکرات کلیشهای درباره سالمندان حتی از تصورات غلط درباره اختلافات نژادی نیز وحشیانهتر است. از این رو مکتب پیرستیزی به ایجاد ظلمهای پنهانی زیادی به سالخوردگان منجر شده است. با وجود چنین نگرشهایی ، تعجبآور نیست که برای بسیاری از مردم فکرکردن به سالمندی سخت و دردناک باشد
[4].
مؤسسه گالوپ در سال 1975 نخستین زمینهیابی درباره نگرش آمریکاییها در خصوص سالمندی را منتشر کرد. از بین 4254 پاسخدهنده، 2 درصد شصت تا هفتادسالگی را بهترین سالهای عمر قلمداد کردند و یکسوم پاسخدهندگان سالمندی را بدترین دوره زندگی نامیده بودند
[5]. ویزدام نگرش منفی به سالمندی با پیش بینی اضطراب و افسردگی و ادراک منفی از پیرشدن را نتیجه الگوهای برداشته شده از جامعه میداند
[6]. به نظر میرسدتغییرات این دوران میتواند از نظر روانی بسیار فشارزا باشد.
ویتوریو گایدانو عقیده دارد تغییر بدون دخالت هیجانات امکانپذیر نیست. بحرانهای هیجانی اساساً رویدادهای بیرونی نیستند، بلکه به نحوه سازگاری و سازماندهی مجدد شخصیت مربوط میشوند
[7]. سنیکا، فیلسوف روم باستان، عقیده داشت مردم در سراسر زندگی خود همواره در پی شادکامی هستند، با وجود این، شمار کمی از آنها چیستی این شادکامی را میشناسند و حتی شمار کمتری میدانند چگونه به آن دست یابند
[5]. پژوهشها نشان داده است سلامتی متأثر از شادکامی است که از تجربه هیجانات مثبت ناشی میشود.بنابراین شادکامی محصول قضاوت و داوری مثبت افراد از زندگی است که این قضاوت از بیرون به فرد تحمیل نمیشود، بلکه حالتی درونی است
[7]. به عبارت دیگر سلامت روان به معنی ادراک مثبت فرد از رویدادها و شرایط زندگی است. میتوان هدف اصلی سلامت روانی را کمک به همه افراد در رسیدن به زندگی کاملتر، شادتر، هماهنگتر و شناخت بیشتر، درعین حال پیشگیری از بروز اختلالات خلقی، عاطفی و رفتاری دانست.
در سالهای اخیر گروهی از پژوهشگران حوزه سلامت روان این مفهوم را در قالب اصطلاح بهزیستی روانشناختی مفهومسازی کردهاند. به اعتقاد آنها احساس شایستگی، خودمختاری و توانایی در مدیریت محیط پیرامون، ایجاد روابط مناسب و مثبت با دیگران، رشد شخصی، هدفمندی در زندگی و پذیرش خود و احساس مثبت به خود و زندگی گذشته، از مؤلفههای بهزیستی روانشناختی و از مشخصههای فرد سالم است
[8]. بهزیستی روانشناختی مستلزم درک چالشهای وجودی زندگی است. این رویکرد رشد و تحول فرد را در برابر چالشهای وجودی زندگی بررسی میکند و بهشدت بر توسعه انسانی تأکید دارد. برای مثال، دنبالکردن اهداف معنادار، تحول و پیشرفت را در پی دارد. بهزیستی روانشناختی را باید خوشبختی دانست که از طریق رویارویی با چالشهای زندگی، مشکلات و نیازها به دست میآید، نه آن خوشی که از طریق تفریح و نداشتن هرگونه کشمکش و تعارض و نه با داشتن زندگی یکنواخت و بدون تغییر و پستی بلندی به دست آمده است.
انسان تنها مخلوقی است که از معنای مرگ آگاه است و میتواند به سؤال «برای چه زندهام؟» پاسخ دهد. معنای زندگی مهمترین مؤلفه بهزیستی روانشناختی است و وجود معنا در زندگی پیشبینیکننده بهزیستی روانشناختی است. در واقع معنای زندگی و بهزیستی روانشناختی از موضوعات مهم در روانشناسی مثبت نگر هستند. معناداری در زندگی و جایگاه اهمیت آن برای داشتن زندگی خوب، موضوعی انکارناپذیر است. به همین دلیل اغلب زندگی معنادار را از عوامل بهزیستی روانشناختی میدانند
[9]. یافتههای پژوهشی منتک نشان داده است وجود معنا در زندگی عنصری اساسی در بهزیستی روانشناختی به حساب میآید. این پژوهشها در جامعه نمونههای مختلف از جوان، بزرگسال و سالمند انجام گرفته و نتایج مشابهی را دربرداشته است
[10].
مفهوم معنای زندگی بر سه پایه استوار است: آزادی اراده، معناجویی و معنای زندگی. آزادی اراده به این معناست که انسان در انتخاب جایگاهی که با آن مواجهه میشود، آزاد است. معناجویی در خود مسئولیت به همراه دارد. مسئولیت ساختن جامعه و فرهنگ، انتخاب شکل مرگ و معناداری زندگی. فرانکل معنای زندگی را در لذت و خوشگذرانی نمیداند، بلکه تجربه زندگی در لحظه بدون هیچگونه الگوی پیشپنداشت و تفسیر را معنای زندگی میداند
[11]. از نظر فرانکل جستوجو برای معنا شالوده سلامت روان و پادزهر خودکشی است. اگر انسان فناناپذیر بود، تأخیر و تعلل او در هر چیزی قابل پذیرش بود و نیازی به انجام کارها و وظایف در لحظه حال احساس نمیشد. به دلیل فوریت و فشار گذرایی زندگی است که انسان مجبور میشود از زمان در حال گذر استفاده و خود را به واقعیت فناناپذیری تبدیل کند
[12]. معناداری در زندگی و اهمیت جایگاه آن برای داشتن زندگی خوب، انکار ناپذیر است. به همین دلیل اغلب زندگی معنادار را از عوامل بهزیستی روانشناختی میدانند.
مطالعات دوروتا کدلا و همکاران نشان داد معنای زندگی عامل مهمی علیه احساس ناامیدی در بیماران روبهمرگ است
[13]. طبق نتایج حاصل از پژوهش ایمک-ساوان و همکاران بین بهزیستی روانشناختی و کیفیت زندگی سالمندان رابطه مثبت معنیداری وجود دارد
[14]. جوس ایچ و همکاران بیان میکنند بیمعنایی در زندگی به مشکلات سلامت روانی و افسردگی، ناامیدی و خودآزاری بدون هدف و خودکشی منجر میشود
[15]. همچنین در پژوهش کلفتارس و پسارا معنای زندگی به صورت پیشگیریکننده از افسردگی و افزایشدهنده بهزیستی روانشناختی معرفی شد. به نظر میرسد معنایابی و بهزیستی روانشناختی نقش مهمی در کیفیت زندگی و بهداشت روانی در دوران سالمندی ایفا میکنند
[16].
گری در پژوهشی معنای زندگی و ادراک مفهوم مشکلات و محدودیتها را روی سه گروه جوان، میانسال و سالمند بررسی کرده است
[17]. در ایران نیز مطالعات فراوانی در حوزه سالمندی، معنای زندگی و بهزیستی روانشناختی انجام شده است، اما پژوهشی که عامل سن را در معنایابی و بهزیستی روانشناختی بررسی کرده باشد و متغیرهای مذکور را در گروههای سنی مختلف گزارش کند، دیده نشده است. چنانکه ذکر شد، معنایابی در زندگی و بهزیستی روانشناختی از عوامل مهم در سلامت روان و شادکامی است. با توجه به طرحواره منفی که درباره دوران سالمندی وجود دارد، به نظر میرسد که دوران جوانی و بزرگسالی از نظر شادکامی، سلامت روان و کیفیت زندگی بر دوران سالمندی ارجحیت دارد.
پژوهش حاضر با هدف مقایسه معنای زندگی و بهزیستی روانشناختی سالمندان با جوانان و بزرگسالان انجام شده است و در پی آن است تا با مقایسه متغیرهای مذکور دریابد که آیا محدودیتهای دوران سالمندی موجب کاهش معنا و بهزیستی روانشناختی شده است و جوانان و بزرگسالان که از این محدودیتها مبری هستند، زندگی توأم با معنا و بهزیستی روانشناختی بیشتری دارند؟ بر این اساس سؤال اصلی پژوهش حاضر این است که آیا عامل سن در معنای زندگی و بهزیستی روانشناختی افراد در دورههای مختلف سنی نقش دارد؟
روش مطالعه
پژوهش حاضر از نوع علّیمقایسهای است و برای تحلیل دادهها از روش واریانس چندمتغیری(مانووا) با رعایت مفروضهها استفاده شده است. جامعه آماری شامل تمامی سالمندان بین 65 تا 80 سال، بزرگسالان بین 26 تا 46 سال و جوانان با محدوده سنی 17 تا 25سال میشود. در این مطالعه 215 نفر از افراد به صورت نمونهگیری غیرتصادفی هدفمند انتخاب شدند که شامل 3 گروه جوانان، بزرگسالان و کهنسالان است. جمعآوری دادهها در تابستان و پاییز سال 95 در مکانهای عمومی شهر تهران صورت گرفت.
ملاکهای ورود به پژوهش میزان تحصیلات حداقل دیپلم، شرط سنی مذکور، رضایت برای پاسخگویی به سؤالات پرسشنامهها و توان درک و فهم سؤالات بود. ملاکهای خروج انصراف از ادامه همکاری، ناتوانی در درک سؤالات و رابطهبرقرار نکردن با محققان بود. از نظر اخلاقی محققان خود را موظف میدانستند رضایت افراد را برای همکاری جلب کنند و اطلاعاتی برای آگاهی از اهداف پژوهش در اختیار آنان قرار دهند. همچنین از پرسش نام افراد خودداری شد و محققان خاطر نشان کردند پرسشنامهها فقط برای انجام پژوهش مدنظر استفاده میشود. مقاله حاضر از نوع پژوهشی است. کمیته دانشگاه خوارزمی این مقاله را تأیید کرده است.
ابزارهای پژوهش
ابزارهای استفادهشده در پژوهش حاضر پرسشنامه بهزیستی روانشناختی ریف و مقیاس معنای زندگی استگر است.
ریف مقیاس بهزیستی روانشناختی ریف را تهیه کرده است که 18 گزینه 6 خردهآزمون دارد. از آزمودنی خواسته میشود قضاوت درباره خودش را روی یکی از گزینهها از 1تا6، کاملاً مخالف، تاحدودی مخالف، خیلی کم مخالف، خیلی کم موافق، تا حدودی موافق و کاملاً موافق مشخص کند. نمره بیشتر نشانه بهزیستی روانشناختی بهتر است. عبارات 3-3-5-9-10-13-16-17 به صورت معکوس نمرهگذاری میشوند. ویژگیهای روانسنجی این پرسشنامه نشان میدهد روایی و اعتبار مقیاسهای بهزیستی روانشناختی در پژوهشهای متعددی گزارش شده است. ضریب همسانی درونی زیرمقیاسهای فرم کوتاه مقیاسهای بهزیستی روانشناختی و همچنین ضریب همسانی درونی کل آزمون حدود 50 درصد گزارش شده است. ریف به منظور هنجاریابی مقیاسهای بهزیستی این پرسشنامه را بدین شرح گزارش کرده است: خودمختاری76درصد، تسلط بر محیط90درصد، رشد فردی 87درصد، ارتباط مثبت با دیگران 91درصد، زندگی هدفمند90درصد، پذیرش خود 93درصد. شواهد مربوط به اعتبار همگرایی آزمون حاکی از آن است که شش عامل بهزیستی روانشناختی با رضایت از زندگی، عزت نفس و خلاقیت رابطه مثبت و با افسردگی، شانس و منبع کنترل بیرونی رابطه منفی دارند
[18]. به منظور هنجاریابی مقیاسهای بهزیستی در ایران ضریب پایایی به روش بازآزمایی مقیاسهای بهزیستی روانشناختی ریف را 82درصد و خردهمقیاسهای پذیرش خود، رابطه مثبت با دیگران، خودمختاری، زندگی هدفمند، رشد شخصی و تسلط بر محیط را به ترتیب 71درصد، 77 درصد، 78 درصد،70 درصد،77 درصد و 78 درصد به دست آوردند که از نظر آماری معنادار بود و برای استفاده در ایران مورد انطباق گزارش شده است .
پرسشنامه معنای زندگی استگر و همکاران برای دو عامل وجود معنا در زندگی و جستوجوی معنا در زندگی 10گویه دارد. برای هر کدام از مقیاسها 5 بخش در نظر گرفته شده است. بین دو عامل وجود و جستوجوی معنا در زندگی همبستگی منفی اندکی وجود داشت. همچنین استیگر و همکاران اعتبار درونی مطلوبی برای مقیاسهای فرعی وجود 86درصد و جستوجو 78درصد گزارش داده شد. مقیاس لیکرت 7 درجهای از 1 کاملاً نادرست تا 7 کاملاً درست است که با توجه به درجهبندی پاسخها نمره کل در این آزمون بین 10 تا 70 خواهد بود. مجموع نمرات سوالهای 2-3-7-8-10 میزان تلاش فرد برای یافتن معنا و مجموع نمرات 1-4-5-6-9 میزان معناداری زندگی فرد را مشخص میکند.
طبق پژوهشهای استگر و همکاران اعتبار این مقیاس برای ارزیابی زندگی 86درصد، برای زیرمقیاس وجود معنا 86درصد و برای زیر مقیاس جستوجوی معنا 87درصد برآورده شده است. پایایی زیر مقیاسهای وجود معنا و جستوجوی معنا به ترتیب 70 درصد و 73درصد است. اشتهاد پایایی آزمون و بازآزمون این مقیاس در ایران را با دوهفته فاصله برای زیرمقیاس وجود معنا 84درصد و برای زیر مقیاس جستوجوی معنا 74 درصد به دست آورد. الفای کرونباخ برای زیرمقیاس جستوجوی معنا 75درصد و برای زیرمقیاس داشتن معنا 78درصدمحاسبه شد. بنابراین به نظر میرسد مقیاس همسانی درونی خوبی دارد
[19].دادههای جمعآوریشده با استفاده از نسخه spss18، تحلیل انووا تحلیل شدند.
یافتهها
برای آزمون فرضیه مدنظر با توجه به تعداد متغیرهای مربوط به معنای زندگی و بهزیستی روانشناختی از سه گروه جوانان، بزرگسال و سالمندان استفاده شد. در این مطالعه 215 نفر که شامل 84نفر در گروه سنی جوان (39/1 درصد)، 59 نفر در گروه سنی بزرگسال (27/4 درصد) و 72نفر در گروه سالمند (33/5 درصد) شرکت کردند. 83 نفر زن و 132 نفر مرد بودند. در ضمن 71 نفر با تحصیلات دیپلم و 144 نفر بالای دیپلم بودند.
هدف اصلی این مطالعه پاسخ به این سؤال بود که آیا عامل سن در معنای زندگی و بهزیستی روانشناختی افراد در دورههای مختلف سنی نقش دارد یا نه. نتایج پژوهش حاضر نشان داد تفاوت معناداری بین افراد در سنین مختلف در معنای زندگی و بهزیستی روانشناختی وجود دارد. بر اساس یافتههای بهدستآمده، افراد در دوران سالمندی در مؤلفههای وجود معنا، پذیرش خود، ارتباط مثبت با دیگران، رشد فردی و زندگی هدفمند توانایی بیشتری دارند.
به منظور بررسی مقایسه گروههای سنی در مؤلفههای معنا و بهزیستی روانشناختی از تحلیل واریانس چندمتغیری (مانووا) استفاده شد. ابتدا برای استفاده از تحلیل واریانس چندمتغیری پیشفرضهای لازم بررسی شد. به منظور بررسی عادیبودن توزیع متغیرهای وابسته از آزمون کولموگروف-اسمیرنف استفاده شده است (جدول شماره 1).
همانطور که نتایج جدول شماره 2 نشان میدهد، متغیرهای وابسته، توزیع عادی دارند. یکی دیگر از پیشفرضهای آزمون مانووا، آزمون لون است. نتایج آزمون لون نشان میدهد سطح خطای F تمامی مؤلفهها در آزمون لون بالاتر از 0/01 بود. بنابراین واریانس خطای مؤلفههای تلاش برای معنا، وجود معنا، پذیرش خود، روابط مثبت، خودمختاری، تسلط بر محیط، زندگی هدفمند و رشد فردی در بین گروهها تفاوت معناداری نداشتند.
یکی دیگر از پیشفرضهای مانووا، یکسانی ماتریسهای واریانس-کوواریانس بین سلولهایی است که بر اساس آثار بین آزمودنیها تشکیل شدهاند. به همین دلیل در دستور تحلیل واریانس چندمتغیری، آزمونی با نام ام باکس تعبیه شده است که این فرض صفر را آزمایش میکند که ماتریس کوواریانس مشاهدهشده متغیرهای وابسته در بین گروههای مختلف برابرند. با توجه به نتایج آزمون ام باکس در جدول شماره 3 این پیشفرض تأیید شد.
همانطور که جدول شماره 4 نشان میدهد، نتایج آزمون بارتلتهم همبستگی کافی بین متغیرها را نشان داد. نتایج حاصل از بررسی پیشفرضها نشان داد میتوانیم از تحلیل واریانس چندمتغیری برای تحلیل دادهها استفاده کنیم. نتایج بهدستآمده از تحلیل واریانس چندمتغیری بر حسب مقیاس لامبدای ویلکز (01/0>, P 84/6F=) نشان داد بین میانگین خطی نمرات تلاش برای معنا، وجود معنا، پذیرش خود، روابط مثبت، خودمختاری، تسلط بر محیط، زندگی هدفمند و رشد فردی سه گروه سنی تفاوت معنیداری مشاهده میشود.
همانطور که در جدول شماره 5 مشاهده میشود، با توجه به مقادیر F نشاندادهشده، در میانگین نمرات وجود معنا، پذیرش خود، روابط مثبت با دیگران، زندگی هدفمند و رشد فردی بین گروههای سنی به طور معنیداری تفاوت مشاهده میشود. اما بین گروههای سنی در میانگین نمرات مربوط به تلاش برای معنا، خودمختاری و تسلط بر محیط تفاوت معناداری مشاهده نمیشود.
با توجه به معنیداری نتایج تحلیل واریانس برای برخی از خردهمقیاسها، به منظور مقایسه میانگین گروههای سنی، با توجه به حجم نابرابر گروهها از روش شفه که مناسبترین آزمون تعقیبی است، استفاده شد.
همانطور که جدول شماره 6 نشان میدهد، بین گروه سنی 17 تا 25، 25 تا 46 و 65 تا 80 سال، از نظر مؤلفه وجود معنا تفاوت معنیدار وجود دارد. طبق جدول شماره 2، یافتهها بیانگر این است که میانگین گروه سنی 65 تا 80 در مؤلفه وجود معنا بیشتر از دو گروه سنی دیگر است. در مؤلفه پذیرش خود بین گروههای سنی 17 تا 25 و 25 تا 46 با 65 تا 80 تفاوت معنیداری وجود دارد. میانگین گروه سنی 65 تا 80 در مؤلفه پذیرش خود بیشتر از دو گروه سنی دیگر است. در مؤلفه روابط مثبت با دیگران بین گروههای سنی 17 تا 25 و 25 تا 46 با 65 تا 80 سال تفاوت معنیداری وجود دارد.
میانگین گروه سنی 65 تا 80 در مؤلفه روابط مثبت بیشتر از دو گروه سنی دیگر است. در مؤلفه زندگی هدفمند بین گروههای سنی 17 تا 25 و 25 تا 46 با 65 تا 80 سال تفاوت معنیداری وجود دارد. میانگین گروه سنی 65 تا 80 در مؤلفه زندگی هدفمند بیشتر از دو گروه سنی دیگر است. در مؤلفه رشد فردی بین گروه سنی 17 تا 25 با گروه سنی 25 تا 46 تفاوت معنیداری وجود دارد. میانگین گروه سنی 65 تا 80 در مؤلفه رشد فردی بیشتر از گروه سنی 17 تا 25 است.
بحث
نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد از نظر مؤلفه وجود معنا در زندگی، بین گروههای سنی جوان و بزرگسال با گروه سنی سالمند تفاوت معنیدار وجود دارد. در تبیین یافتههای مذکور میتوان به عواملی که به معنایابی منجر میشود، مانند تلاش برای بالفعلکردن نیروهای بالقوه، نپذیرفتن تعلل و تأخیر در انجام وظایف و تأکید برای استفاده از زمان به دلیل ناپایداری زندگی اشاره کرد. مطالعات طولی انجامشده در دهههای1980 و 1990میلادی نشان دادند گرچه حرکت و سرعت و دیگر فعالیتهای حافظه با گذشت سن کاهش مییابد، بسیاری از مهارتهای ذهنی با گذشت سن توسعه مییابند
[20].
بر این اساس به نظر میرسد دوران سالمندی در مقایسه با دیگر دورههای زندگی، زمان مناسبی برای یافتن معنا و رشد شخصی باشد. سالمندان در این دوره از بسیاری مسئولیتهای زندگی فارغ شدهاند و تجارب و پختگیای که در طول عمر به دست آوردهاند، سرمایه باارزشی است که میتواند این دوران را به زمان آرامش وخودشکوفایی تبدیل کند. به عقیده یونگ، مردم در نیمه دوم زندگی از خواب برمیخیزند، قدرتها و قابلیتهای خود را مییابند، از نو وقایع را ارزیابی میکنند و به رشد معنوی دست مییابند. او نیمه دوم زندگی را موهبت طبیعت می پندارد و معتقد است در میانه زندگی، پس از آنکه انسان به اوج تلاشهای خود رسید و به زندگی سامان داد، آزادی بیشتری برای برگشت به این پرسش دارد که زندگی خود را چگونه گذرانده است. مطالعات فراوانی نشان دادهاند وجود معنا در زندگی به رضایت از زندگی و افسردهنشدن منجر میشود
[8]. همچنین دوروتا کدلا و همکاران، درپژوهشی با عنوان «معنا در تجربه زندگی در پایان راه» نتیجه گرفتند معنای زندگی عامل مهمی علیه احساس ناامیدی است [
13]. کانگ و همکاران نیز در مطالعه خود روی اثربخشی معنادرمانی بر رنج و معناجویی و بهزیستی به این نتیجه رسیدند معنادرمانی در بهبود کیفیت زندگی مؤثر است. بنابراین با توجه به محدودیتهای دوران کهنسالی میتوان وجود معنا در زندگی سالمندان را عامل مهمی برای ادامه زندگی در نظر گرفت
[21].
در تبیین مؤلفه پذیرش خود در دوران سالمندی، هرچند که این یافته با تحقیق لودی اسمیتو اورباچ مبنی بر اینکه افزایش سن به کاهش عزت نفس و خودپنداره مثبت منجر میشود ناهمسو است
[23 ،22]، میتوان به نظریه کارل راجرز درباره خودپنداره بپردازیم که آن را قضاوتهای شخصی و ارزیابی از خویش میداند. در واقع خودپنداره، ترکیبی از افکار و احساساتی است که به خود دارد و با عزت نفس همبستگی مثبت دارد
[24]. از سوی دیگر ارتباط با خویش و خودپنداره مثبت غیرشرطی پایه و اساس ارتباط با دیگران را شکل میدهد. افرادی که با خویش بیگانهاند و ارزیابی مثبتی از خود ندارند، در رابطه با دیگران نیز دچار مشکلات ارتباطی هستند. گیلبرت و ایرونز در مطالعهای بیان کردند زمانی که فرد از نیازها و احساسات دردناک خویش آگاه میشود، با نزدیکشدن به این احساسات فرصت درک عمیقتر و انتخاب راهکارهای مؤثرتر برای تغییر و غلبه بر هیجانات منفی پیدا میکند که موجب کاهش ترس از دیگران و کنارهگیری از مردم میشود
[25].
همچنین نف و همکاران بیان کردند شفقت به خود به طور معناداری با شفقت به دیگران همراه است
[26]. لیری، سعیدی و همکاران نیز مطالعات مشابهی در این زمینه انجام دادند و نتایج مطالعات همسو با یکدیگر گزارش شد. بنابراین میتوان سالمندی را روزگار خودآگاهی و توجه بیشتر به درون دانست که فرد با درک عمیقتر و آگاهی، نقاط قوت و ضعف خویش را پذیرفته است و این تفکرات موجب پذیرش بیشتری از خود میشود
[28 ،27].
طبق یافتههای پژوهش، سالمندان در مقایسه با دو گروه جوان و بزرگسال ارتباط مثبت با دیگران را بیشتر تجربه میکنند.این یافته با مؤلفه پذیرش خود نیز که به آن اشاره شد، همخوان است. بر این اساس پذیرش خود به پذیرش دیگران منجر میشود. ابراهام مازلو از شخصیت بالغ با این خصایص نام میبرد: خودمتحقق، جهتگیری واقعبینانه، خودپذیری و پذیرش دیگران. راجرز معتقد است سالمند ضداجتماع و انزواطلب نیست، بلکه میتواند مردم را درک کند و از مجاورتشان لذت ببرد. او میخواهد مورد قبول و احترام نامشروط از سوی جامعه قرار گیرد و دیگران او را دریابند. رولومی بیان میکند فهمیدن و عشقورزیدن نیازمند حکمتی است که فقط با گذشت عمر به دست میآید
[8].
طبق نتایج حاصل از پژوهش ایمک-ساوان و همکاران بین بهزیستی روانشناختی و کیفیت زندگی سالمندان رابطه مثبت معناداری وجود دارد. این پژوهش مؤلفههای مرتبط با کیفیت زندگی از جمله پایگاه اقتصادی، اجتماعی، جنسیت، وضعیت تأهل، حمایت، روابط خانوادگی، روابط اجتماعی و ضعف جسمانی، سن و نگرش مثبت به سالمندی و امکانات رفاهی را بررسی می کند و بهزیستی روانشناختی را از عوامل تأثیرگذار در کیفیت زندگی می داند
[14]. اینگرید اگرن و همکاران در پژوهشی مهمترین مفاهیم در بهزیستی روانشناختی در دوران سالمندی را خودمختاری و آزادی، روابط اجتماعی و خانوادگی گرم و معنایابی در زندگی برشمرده اند
[29].
زندگی هدفمند از دیگر مؤلفههایی است که در پژوهش حاضر برتری بیشتری در گروه سالمندان دارد. داشتن درک روشنی از هدف در زندگی، احساس جهتیابی و هدفمندی، پایه سلامت روانی به شمار میرود و به احساس معنا در زندگی گذشته و حال منجر میشود. سلامت ذهن به معنای داشتن هدف و معنا در زندگی است. تعریف بالندگی نیز به مفهومی شفاف از هدف در زندگی تأکید میکند. بنابراین کسی که عملکرد مثبت گونهای در زندگی دارد، در زندگی هدف دارد
[30]. همچنین نظریه هدف غایی درباره بهزیستی روانشناختی ادعا میکند به دست آوردن شادکامی به دستیابی به هدف یا مجموعهای از نیازها بستگی دارد. در نظریههای معروف به هدف نهایی، باور بر این است که شادکامی و خوشبختی ذهنی زمانی به دست میآید که افراد به اهداف مبتنی بر ارزشها و نیازهای خود جامه عمل بپوشانند
[31]. به عقیده فرانکل هدفمندی در خود مسئولیتی به همراه دارد که رشد و شکوفایی فرد را دربرمیگیرد و معنای زندگی فرد و پاسخ به سؤال معروف او: «برای چه خودکشی نمیکنی؟» را دربرمیگیرد
[12].
رولومی عقیده دارد کسی که بتواند با بالاترین ارزشهایش زندگی کند، هدف خود در زندگی را یافته است و میتواند خود را تعالی ببخشده و به هدف نهایی دست یابد
[32]. هدفمندی در دوران سالمندی به رضایت از زندگی و پذیرش محدودیتهای این دوران منجر میشود. توانایی بیهمتای آدمی برای فراتررفتن از کاستیهای جسمانی و روانشناختی مبین این است که انسان میتواند آزاد باشد و بر جبر زمان فائق آید
[5]. پژوهش هایتوو و دینرو پژوهش جورج نشان میدهد سالمندانی که به معنا و هدف زندگی دست یافتهاند با امید و شادکامی بیشتری دوران سالمندی را طی میکنند
[34 ،33].
بر این اساس رشد فردی را نمیتوان جدا از مؤلفههای ذکرشده دانست. رشد شخصی یا توان شکوفاکردن تمامی نیروها و استعدادهای خود، پرورش و بهدستآوردن تواناییهای جدیدی است که مستلزم روبهرویی با شرایط دشوار است. رویارویی با شرایط دشوار موجب میشود فرد نیروهای درونی خود را بیابد و تواناییهای جدیدتری به دست آورد. رشد و تعالی فردی و معنوی از پیامدهای تغییر هستند. این دگرگونی بر نگرش مثبت فرد به زندگی جلوهگر میشود
[32]. در این زمینه پژوهشهایی انجام شده است که رشد فردی را در گرو آزادی انتخاب و معنایابی در زندگی میدانند که رضایت از زندگی، بهزیستی روانشناختی و سلامت روان را به همراه دارد
[35 ،8].
نتیجهگیری نهایی
آنچه از پژوهش حاضر استنباط میشود، بیانگر دیدگاه عمر مبنی بر تداوم رشد در جهات و ابعاد مختلف در سراسر زندگی است. بر اساس یافتههای پژوهش حاضر که بیانگر تفاوت معنادار در رشد فردی، زندگی هدفمند، ارتباط مثبت، پذیرش خود و وجود معنا در دوران سالمندی است، میتوان سن را عامل مهمی در تنظیم هیجانات و کاهش هیجان منفی دانست. به نظر میرسد عامل سن موجب افزایش معنای زندگی و بهزیستی روانشناختی میشود. میتوان دوران سالمندی را دوره بازنگری و ارزیابی خود دانست و آن را ادامه راه زندگی، زمان رشد و شکوفایی و آرامش قلمداد کرد. از سوی دیگر، با توجه به طرحوارههای منفی که از دوران کهنسالی وجود دارد، مطالعاتی از این قبیل میتواند در جهت تغییر نگرش جامعه مؤثر باشد و در اعتلای سلامت روان و امید به آینده در دورانهای مختلف زندگی گام بردارد.
از محدودیتهای پژوهش حاضر میتوان به نبود مطالعات مشابه برای مقایسه نتایج بهدستآمده اشاره کرد. همچنین میتوان به سؤالات مشابه و گاهی مبهم پرسشنامه معنای زندگی اشاره کرد. تعمیمپذیرنبودن این پژوهش به دلیل اینکه روی افراد ساکن تهران انجام شده، از دیگر محدودیتهای این پژوهش است.
انجام مطالعات بیشتر به منظور روشنگری و آشنایی افراد با قابلیتهای دوران سالمندی و توجه به این دوران به عنوان ادامه راه زندگی و دوران رشد و آرامش پیشنهاد میشود.
تشکر و قدردانی
در پایان، از همکاری و مساعدت استادان محترم دانشگاه خوارزمی و تمامی افرادی که در این پژوهش شرکت داشتند، کمال تشکر و قدردانی میشود. این مقاله حامی مالی ندارد.